سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را

ساخت وبلاگ
سلام دردونه مادر عزیز دل مادر حالا که دارم ریز ریز حرکاتت حس میکنم با هر جنب و جوشی که داری دلم برات میره.الان هفته 19بارداری هستم و تقریبا20هفته دیگه به لطف خدا تو بغلم میگیرمت.دخترم تو این دوران دست پزشکا درد نکنه همه جوره برام مایه گذاشتن و استرس نبوده که بهم نداده باشن،خیلی عذابم دادن خیلی غصه خوردم و استرس کشیدم ولی همه این استرس ها به داشتنت می ارزه پیش بهترین دکتر ها رقفتم و جاهای معتبر سونو و آزمایش انجام دادم و بهترین و مجهزترین بیمارستان زنان ایران میرم تا خیالم از همه بابت راحت باشه.تک تک مسائل دکتر بررسی میکنه برای همین حساسیت بالاست و گاهی بهم استرس میدن.دیروز 1401/03/04نوبت سونو آنومالی داشتم خیلی بیمارستان شلوغ بود و خود سونو هم زمان بر،در 3مرحله سونو انجام شده و شکر خدا همه چی عالی بود.دکتر بهم گفت تو این 15سالی که فقط کارم غربالگریه این دومین نینی هست که انقد شیطون و پر جنب و جوشه.مامانی دلم ضعف رفت برااااااتتتتت.همچین بدنتو کش و قوس دادی و دمر خوابیدی که دکتر مهره های کمرت ببینه از خنده روده بر شدیم که خدایا اخه این چه ژستیه تو گرفتیدخمل  هم انقد شیطون بلاااااابه قول دکتر فیگورات خیلی خاصه.بابات چه کیفی برات میکنهمن سعی میکنم خاطرات و لحظات خوبت برات بنویسم،از گریه ها ودرد هایی که کشیدم نمیگم.ولی دیروز سر احتمال اینکه زایمان زودرس بشم چقد گریه کردم و دوباره درد به جون خریدم تا با یه احتمال استرس نکشم و خطری تهدیدت نکنههمین دیروز 2جا سونو مختلف انجام دادم که سونو دوم خیلی زجر آور بود و دکتر دلش برام سوختاز 7ونیم صبح بیرون بودیم و ساعت9شب رسیدیم خونه.بابا خیلی کلافه میشه و همه اش تو فکر سلامتیمونه.این دوران میگذره میدونم تو دختر قشنگم ماهنی خانم سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را...
ما را در سایت سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javad-mahsa بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 4:02

سلام بهونه قشنگ زندگی مامان و بابا الان که دارم برات مینویسم اومدم خونه بابایی و مامانی شهرستان.تعطیلات ۱۴و ۱۵خرداد همراه بابا اومدیم شهرستان پیش خانواده ها،بابا چند روزی موند و بعد برگشت تهرانولی من تصمیم گرفتم دیگه سرکار نرم و این مدت پیش خانواده ها باشم،آخه بابایی نمیتونست ما رو تنها بزاره و ماموریت بره،این شد که ما رو گذاشت اینجا و رفت ماموریت،اینجا انقد همه چیز آروم و دور از استرسه که حتی حرکاتت تو دلم بیشتر و پر انرژی تر شده و من برای این تکون خوردنات قند تو دلم آب میشهآخ امان از روزی که کمتر ورجه وورجه کنیکلافه و عصبی میشمفعلا تا چند روزی اینجا هستم و بعدش برمیگردم چون نوبت دکتر دارم و بابا تنهایی موندن سختشه.دوست داریم فرشته کوچولو ۴۰۰گرمی مامان + نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 16:0 توسط مهرسا  |  سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را...
ما را در سایت سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javad-mahsa بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 4:02

سلام دختر گلم بلاخره بعد حدودا ۱ماه دوباره برگشتم خونمون۳تیر ماه بابا اومد دنبالم و برگشتم خونه،آخ نگم از خونه ای که ۱ماهی روی زن به خودش ندیدهبابات ذاتا آدم شلخته ای نیستا ولی یه بریز به پاشی کرده بود بیا و ببینهمه جا بهم ریخته و گرد و خاک.کلی هم بار و بندیل ، وسایلی که مامانی و بابایی دادن با خودم آوردم.جالبه همون روز که رسیدیم فردا صبح زودش بابا رفت ماموریت و من موندم حوضم سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را...
ما را در سایت سوگند میخورم به جز حضور تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javad-mahsa بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 4:02